"انتخاب های گلناز غبرایی را دوست دارم.کتاب هایی را ترجمه می کند که قصه هایش همرنگ زندگیست و در هر سال و هر مکانی که اتفاق بیافتد خواننده رابا خود همراه می کند. شخصیت ها از هر کوه و دشتی که بگذرند، به جاده هایی می رسند که همگی در شاهراه شکوهمند ادبیات متبلور شوند.
پرنده ی شب به جهان سال ۱۴۲۹می رود و روی پنجره ی دختر جوان یک ناشرِ اهل کلن آلمان مینشیند. بلا وینترهالتر، تصمیم به رمزگشایی و ترجمه ی دستنوشته ای سیصد ساله می گیرد. نشر و ترجمه ی کتابی که او را در یک سو و خانواده اش را در سویی دیگر قرار می دهد. بلا با جسارت قدم در راهی می گذارد که به پایانش چندان خوشبین نیست.
با او و جسارتش همراه می شویم و پا به جهانِ نشرِ مردانه ی آن سالها می گذاریم. بحث های شیرین و کنایه آمیز او با عمه ی به شدت سنتی اش، گفت و گوی بی ریا و گرم او با دوستش ارملیند و گفت و شنودهای محکم و بی تردیدش با پدر و دیدگاه هایش در تقابل با ناشر مشهور و باتجربه ای به نام بواس پیساکتور، همگی به زیبایی چنان تصویر شده که در کنار عشقی که آرام آرام میان این دو شکل می گیرد، ضرباهنگ داستان متفاوت شود.
بلارمزگشایی نوشته را که آغاز می کند، داستانی دیگر از دل داستان آغازین سربرمی آورد. دختری به نام باتسبا نقبی در دل تاریخ زده و ما را به سالهای جنگ های صلیبی می برد. به نبرد ادیان و رویارویی صلاح الدین و ریچارد شیردلو در کنارش از عشق خود می گوید و از امیدش، از پرنده ی شب. تصویرسازیِ آنچه که در کشتی بر باتسبا می گذرد، تماشایی و بسیار تاثیرگذار است تانویسنده قدرتش را به خوبی به محک بگذارد.
حساسیت های شخصیت مرد داستان،"بواس پیساکتور"، در تقابل با احساس قلبی بلا به باتسبای قصه، وقتی که اوبی پروا از عشق خود می گوید چالش برانگیز است.
پرنده ی شب داستان پروازاست، پرواز به سوی جهانِ جان بخشِ ادبیات با ترجمه ای گرم و روان. جهانی که قهرمانِ داستان ما را با خود و جسارت و بیم و امیدش چنان همراه می کندتا بواس، غریبه ای که در آغاز داستان پاکشان ازساحل ماین بالا می آمد، درکنار بلا خود را باز نماید که قدم هایش محکم تر از پیش شود." (پاتوق کتاب، فیسبوک)