منتشر شد
روی عکسها کلیک کنید
چاپ دوم
- مجموعه و پژوهشگر
- کتابها
کلیک کنید
قطره اشکی که روی گونه ام سر خورد با سر انگشتم زدودم و نگاه نگرفتم مدتها بود که این چنین به عمق چشمانم خیره نشده بود و حالا آهن ربای نگاهش بهنگاهم چسبیده و قصد فرار نداشت. کمی که گذشت پلکی زد و بین لبهای به هم چسبیده اش فاصله افتاد. - چی میخوای بیتا؟بزاق جمع شده در دهان را پر سروصدا پایین .فرستادم. من جز خودش چه میخواستم؟- تو رو! رنگ نگاهش عوض شد جنس نگاهش عوض شد و شهاب کم نوری سیاهی چشمانش را روشن کرد. (ناشر)
برنامه های فرهنگی تا پیش از کرونا