عشق و یاری پیشه و متن و شعارم
با چنین اندیشهای راهی به دنیای وصالم
کوچهها خالی ز مردم بیخبر در انتظارم
یا که من با عالمی دیگر به دیدار سرابم
ره همی کوته نمیباشد که در اینجا غریبم
یا که اوُهامی به مهر یا که ریا دل در کمینم
داغ دلها دارم از عشق و سفر در هجرتم
با تبحر و مهارت خالی از هر محنتم
لحظۀ روزی چو نورزوی که دلها صاحبم
بهر بهروزی غزلخوان روز و شبها چاکرم
با چنین وصف خوشی عاشق چو شیدا دلکشم
طرح و نقش عاشقی را در کتیبه میکشم