منتشر شد
روی عکسها کلیک کنید
چاپ دوم
- مجموعه و پژوهشگر
- کتابها
کلیک کنید
«نفت... کاش این واژه سه حرفی از پس صد و اندی سال زبان می گشود و بی هیچ پنهان کاری به آنچه با آمدن و رفتنش کرده اعتراف می کرد. کاش خاک تف زده مسجد سلیمان زبان می گشود، از تن و جان پر زخم و داغش سخن می گفت، از کوبش مته دکل چاه شماره یک می گفت... قباد آذرآیین در این رمان بر آن است تازبان حال این ای کاش ها باشد. در قسمتی از کتاب می خوانیم: کنیز دو قلوهایش را خوابانده بود جلوی تیغه لودر اداره منازل شرکت نفت، خودش هم دراز کشیده بود کنارشان. به راننده لودر گفته بود: «اول از روی نعش من و بچه هام رد بشو. بعد برو اتاق خراب کن.» راننده لودر گفته بود: «به زبون خوش بت می گم خانم، جلدی بچه هات از سر راه وردار بذار ما به کارمون برسیم.» اتاق، پاکش تپه گچی بود. انگار از زور خستگی سر گذاشته بود روی زانوی تپه. دیوار پشتی اش تپه بود. سه دیوار دیگرش کج و کوله و عجولانه تا زیر سقف رفته بود بالا. اگر لودر اداره منازل یک روز دیرتر می آمد، کنیز سقف اتاق را زده بود...» (ناشر)
آذرآیین داستاننویس و منتقد ادبی در سال ۱۳۲۷در مسجدسلیمان به دنیا آمده است. اولین اثرش با نام «باران» در سال ۱۳۴۵در نشریه ادبی بازار در رشت منتشر شد. خودش میگوید این داستان نقطه عطفی در دنیای نویسندگی او بوده است. آذرآیین در سالهای بعد داستانهای کوتاهی برای نوجوانان نوشت؛ ازجمله در سال ۱۳۵۷ «پسری آن سوی پل» را نوشت. «راه که بیفتیم، ترسمانمیریزد» نیز در سال ۱۳۶۰به چاپ رسید. او پس از این کتاب، چند سالی تنها با نشریات ادبی همکاری می کند.
برنامه های فرهنگی تا پیش از کرونا